اشاره:
آقای قاسمیان از پیشکسوتان حرکت جهادی است که هنوز هم که هنوز است، تعطیلات عید را همراه با گروههای مختلف در جهادی میگذراند.
گفت و شنود زیر نوروز 87 در مسافرت جهادی رضوان صورت گرفته است. متاسفانه فرصت نشد که پس از مکتوب شدن جهت ویرایش و تکمیل، متن گزارش را در اختیار ایشان قرار دهیم. لذا اشتباهات احتمالی در متن به عهده نشریه هجر است.
در این گفت و شنود از هر چیزی درباره جهادی سخن رفته است، که بسیاری از آنها راهگشای مسائل اجرایی، مدیریتی، فرهنگی و معرفتی گروههای جهادی خواهد بود.
به نظرتان مسافرت امسال چهطور بود؟
مسافرت با نشاط و خوبی بود. نشان میدهد که میشود نشاط داشت بدون گناه. برنامهپذیری بچهها خوب بود. اصل جهادی هفته دوم است. معلوم میشود چقدر آدمها برنامهپذیر هستند. اصل هفته دوم است. بدنها خالی میکند. واقعاً جهادی هفته دوم سخت است.
. مهمترین مشکلی که مسافرت امسال داشت چه بود و چه پیشنهادی برای رفع آن دارید؟
مدیران کاری باید مدیریت کنند. مدیریت هم، از ابتدای مسافرت شروع میشود. به اعتقاد من، کسانی که پیش قراولی میآیند باید آدمهای فنی باشند- به جهت عمرانی. فرق ملات آهک و خاک را با ملات سیمان بدانند. اگر این چیزها را متوجه نشوند، نمیدانند بچهها میخواهند چه کار کنند. کار را بفهمند. نقشه را بفهمند. اینها را متوجه بشوند. ببینند مصالح پای کار هست؟ در زمان انجام کار و برگزاری مسافرت مشکل بیشتر مسافرتها این است که مسئولین هر گروه توجیه نیستند، مسئولین هر گروه باید توجیه شوند که اولاً و بالذات توجهشان به گروه باشد که گروه درست مدیریت شود، و بعد خودشان کار کنند. گروه مدیریت بشود یعنی اینکه شما میبینید یک نفر در این گروه در تمام روز دارد ملات بتن میزند؛ خوب این کار مشکلی است و شخص را از نفس میاندازد. یک نفر هم ماله میکشد و دارد صاف میکند؛ این یک ساعتش جالب است ولی زیاد که شد باید کارها تعویض شود. اگر این جابهجایی صورت نگیرد به یک عده فشار وارد میشود. این مسئولیت مدیر گروه کاری است.
از روز اول هم نباید فشارِ پیشرویِ پروژه که «کار عقب است» روی بچهها آورد. یک گروه را تا ساعت 5 و 6 بعدازظهر نگه داشت که مثلاً فردا میخواهیم آجرچینی کنیم. روز اول ممکن است بچهها از روی مرام کار کنند ولی بعد اذیت میشوند؛ اصلاً برای چنین کارهایی بدنها آماده نیست؛ تا ساعت 5 و 6 کار میکنند از آن طرف فردا میخواهند بخوابند و خسته هستند.
. مسافرت جهادی مملؤ از خاطرات تلخ و شیرین است. یکی از بهترین خاطراتی که از این چندسال شرکت در مسافرت جهادی برایتان مانده تعریف کنید.
سال اولی که جهادی رفتیم، سال زیبایی بود؛ چون با شهید فانی بودیم. ایشان سرگروه ما بود، من کلاس اول بودم و ایشان کلاس سوم. برای همین، جهادی برای ما از همان ابتدا با فرهنگ شهادت پیوند داشته است.
مسافرت جهادی دومی که رفتیم، مسافرت سختی بود؛ مسافرت خرمشهر. من عکسی دارم که نقشه خرمشهر را دستم گرفتم، قسمتهایی که 100% تخریب شده با رنگ مشکی مشخص شده؛ شما نقشه را که از دور میبینید، گمان میکنید من یک کاغذ مشکی دستم گرفتم. به این شدت تخریب شده بود. غذا به ما نمیرسید. شرایط سختی بود. یک گروه 6-5 نفره دانشجویی آمده بودند و روبهروی ما داشتند یک کار نقشهبرداری میکردند. نمیدانم چرا آنها را خیلی تحویل میگرفتند؛ صبحها بهشان هلیم میدادند، به ما چای و پنیر هم نمیدادند. یادم است یک بار که خیلی گرسنه شده بودیم؛ از نخلی که نزدیک ما بود بالا رفتم، فکر کردم خرما دارد-از نخل بالا رفتن کار مشکلی است. وقتی رسیدم بالا، دیدم پرندهها خرما را خوردند و چیزی نمانده. در همان مسافرت بچهها خیلی مریض میشدند. رولهای کالباس میدادند که مثل پنیر شده بود، له میشد. یک طرفش را کرم خورده بود، آن را جدا میکردیم و الباقی را میخوردیم. یک مسافرت طاقتفرسایی بود. واقعاً جهاد بود. ولی آخرش با هواپیما برگشتیم. تلافیاش درآمد. خیلی حال داد[لبخند]. اولین بار بود که هواپیما سوار شدم.
. تا چه زمانی مسافرت جهادی میروید؟
اگر خدا بخواهد و قبول بکنند، تا آخر عمر. جهادی برای من چنین جایگاهی دارد که یکی از شرایط ضمن عقد من بود. من در همان دو سه جمله اول که با همسرم شرط کردم، گفتم من در زندگی سه افتخار بیشتر وجود ندارد: خانواده شهیدم، اهل قرآنم و مسافرت جهادی می روم. و به جز اینها هم افتخار دیگری در زندگیام ندارم.
مسافرت جهادی برای من مثل یک ارتزاق است. اگر خدا قبول کند و نیتمان هم همین باشد. یک بار که آدم میآید جهادی و برمیگردد، در روح آدمی تحول ایجاد میشود.
برکت دعای خیر هم خیلی اثر دارد- مهم نیست ما چه کاری میکنیم؛ همین قدرکه لبخندی بر لب کسی مینشیند. کسی از امام حسن(ع) -که ظاهراً کم سن و سال بودند- سوالی میکنند که فاصله زمین و آسمان چقدر است؟ امام(ع) میفرمایند «مد البصر و دعوة المظلوم». اگر منظورت به لحاظ فیزیکی است «مد البصر»، تا آنجایی که چشم کار میکند. اگر منظورت به لحاظ معنوی است «دعوة المظلوم» یعنی دعای مظلوم(1). ما که دعا میکنیم، در کنار دعایمان حواسمان به آشنا و فامیل هم هست. ولی کسیکه جزخدا، هیچ کسی را ندارد اثر دیگری دارد -چه به لحاظ نفرین و چه دعا.
ظُلْمَ مَنْ لَا یَجِدُ عَلَیْکَ نَاصِراً إِلَّا اللَّه.* ظلم به کسی که هیچ یاوری جز خدا ندارد. ظلم همیشه بد است، لیکن ظلم به این شخص خیلی بد است. دعای علیه او که اینطور کار میکند قطعاً دعای له او هم همانگونه کار میکند. ما خیلی چیزها را نمیدانیم. خیلی از توفیقات و برکات را ما نمیتوانیم حساب کنیم. به هر جهت ما نمیدانیم «یرزق من حیث لا یحتسب»(2) ما، از کجای عالم داده میشود. «لایحتسب» است؛ اگر بتوانیم حساب کنیم که دیگر «لایحتسب» نیست، میشود «یحتسب». ممکن است دستی بر سر یتیمی کشیدهایم، مجموعه کارهایی که کردهایم، زمینهاش را فراهم کردیم و ... . هرکسی در جهادی کاری میکند، بعضیها ظرف میشویند و ... ؛ اینها اخلاص است، اینها برکات دارد و برکاتش قابل لمس است. یک طوری آدم باید لمس کند که پیشرفتی حاصل میشود، مثل نماز که گفتهاند «تنهی عن الفحشاء و المنکر»(3)، که اگر اینگونه بود قبول است و اگر نبود نه! یعنی وعده سر خرمن نیست. تمامی اینها برکاتش نقدِ نقد است.کما اینکه بهشت نقد است. کسی نباید بگوید «حالا یک کاری کردیم، نتایجش را هم که نمیدانیم» یا «حالا میرویم آن دنیا یک چیزی میشود». این میشود کار نسیه. ما اصلاً نسیه کار نمیکنیم. بلد نیستیم. همین هم هست که در قرآن بهشتیها میگویند: «کُلَّما رُزِقُوا مِنْها مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقاً قالُوا هذَا الَّذی رُزِقْنا مِنْ قَبْلُ » (4) هر رزقی به بهشتیها میدهند، میگویند که مشابهاش قبلاً به ما داده شده. یعنی قرار نیست ما در بهشت رزق جدیدی بگیریم. لذا باید احساس بشود و میشود که آدم از جهادی با یک دست پُری برود.
یدالله هم با جماعت است(5). باید این هویت جمعی حفظ شود. اگر این هویت جمعی حفظ نشود دستور قرآن که گفته است «و اعتصموا بحبل الله جمیعاً»(6) را انجام ندادیم. چون آیه را اشتباه ترجمه میکنند. آیه را اینگونه ترجمه میکنند که «همگی به ریسمان الهی چنگ بزنید». این معنای آیه نیست. اگر ما همگی به ریسمان الهی چنگ بزنیم به قرآن عمل نکردهایم، این میشود «یعتصم کل شخص بحبل الله». جمیعاً اینجا حال است. یعنی شما یک «چنگ زدن جمعی» انجام بدهید. ما باید یک جمعی باشیم و آن موقع به ریسمان الهی چنگ بزنیم. حالا اگر در این جمع هر کسی بخواهد حرف خودش را بزند دیگر این جمع نیست. هر کسی میتواند آنچه به ذهنش میرسد پیشنهاد بدهد، انتقاد کند، ولی تا سقف اینکه مسئولین نظری بدهند. لذا بیدار باش جمعی است، کار جمعی است، ورزش جمعی است. این میشود جمع و دست خدا همراه ما قرار میگیرد.
. کار جهادی برای شما بازنشستگی هم دارد؟
نه! ممکن است آرام آرام آدم -به جهت سن- توان عملگی نداشته باشد. کما اینکه هنوز هم کار میکنم و کم هم کار نمیکنم. ولی توان بدنی به مرور زمان از بین می رود، ان شاء الله که از بین نرود و قو علی خدمتک جوارحی. برایم این مهم است که جهادی بیایم و یک کاری بکنم. انتقال فرهنگ جهادی را میتوانیم انجام دهیم. به هر حال با بیست و چند سال سابقه جهادی ریشسفید و صاحبتجربه کار جهادی هستیم. به نظرم انتقال تجربه میتوانم بدهم و در کار فرهنگی مقداری وارد شوم. اگر بپذیرند و قبول کنند تا آخر در جهادی میمانیم. جهادی برای من آن قدر اهمیت داشته که شرط ضمن عقدم باشد.
. نظرتان درباره فعالیت و شیوه کار گروههای جهادی چیست؟
یک موقعی یک گروهی هست که «گروه جهادی» نیست. فرض کنید بچههایی هستند که هر سال یک بار دور هم جمع میشوند، میروند جهادی. شما بیایید پیشرو باشید؛ چون حرکتهای جهادی آرام آرام کهنه میشود و احتیاج به زمینههای جدید وجود دارد برای احیای حرکتها. شما به عنوان یک گروه جهادی که تشکیل شده برای «جهاد»، یک فکری کنید که در یک منطقه برای دو سال یک حضور مستمر داشته باشید، دو سال کامل. چهطور؟ شما دو عید پشت سر هم میتوانید بروید و بین این دو عید یک برنامههای هماهنگ داشته باشید نه دیگر از نوع عملگی؛ کارهای آموزشی، فرهنگی، حمایت روحانی منطقه. شاید روحانی منطقه یک روحانی مستقری باشد که محتاج باشد با بستههای فرهنگی ساپورت شود. ارتباط خودتان را با منطقه به این صورت حفظ کنید که بعد از دو سال منطقه احیا شود. در آیه آخر سوره فتح آمده «کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوى عَلى سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغیظَ بِهِمُ الْکُفَّار»(7) اینها اینطور هست که جوانهها رشد میکنند تا روی ساقهاش میایستد. این که 15 روز در منطقه حضور پیدا کنید و به شدت کار کنید بعد یک دفعه منطقه را خالی کنید آن «فَاسْتَوى عَلى سُوقِهِ» را ندارد، اینکه از ویژگیها و صفات یاران پیامبر است. این ویژگی اقتضای این را دارد که شما برنامه خیلی مرتبی تهیه کنید. اکیپهای 5 و 6 نفره را برای طول سال هماهنگ کنید تا یک هدف مشخصی را چه به جهت فرهنگ اسلامی و یا عملی و آموزشی و ... در منطقه دنبال کنند. با مسئولین منطقه مذاکره کنید. و این نیازمند کسی است که پیگیر کارها باشد. برنامهریزی کند.
گروه اول در هفته مشخصی میرود در منطقه، کار را از جای الف میبرد به جای ب. بعد گروه دوم میآید و از نقطه ب می رساند به نقطه ج و بعد گروه سوم. به همین ترتیب کار پیش میرود. برای بچهها هم شاید جذاب باشد. شما وسط درستان یک هفته خالی کنید. یک هفته خالی میکنید. دانشگاه هم یک هفته نمیروم. بالاخره آدم باید هزینه بکند، بدون هزینه که نمیشود. یک هفته دانشگاه نمیروم؛ کار را از نقطه الف میرسانم به نقطه ب. همینطور میبینید شما را در منطقه به عنوان گروه جهادی می شناسند؛ این گروه جهادی یک اهدافی را در منطقه پیش میبرد. اگر همین طور ارتباط داشته باشید حتی ارتباطهای خیلی قوی پیدا میکنید و میتوانید امکانات خوبی بگیرید. میشود جلب بودجه کرد. شما یک منطقه تعیین میکنید و شروع میکنید یک سری اهداف را پیش بردن. تا وقتی که روی پای خودشان بایستند. شما چقدر و تا چه مدت میخواهید و میتوانید به منطقه امکانات بدهید؟ کار باید دست خودشان باشد که برکاتش هم بیشتر از کارهای مقطعی است.
شما میتوانید با خودتان گروه پزشکی بیاورید، گروه دندانپزشکی. شما میبینید یک مجموعه نیروی انسانی دارید که حاضر است در اوقات دیگر وقت بگذارد. عید یک وقت حساس است که آدمها بخواهند وقت بگذارند. شما میتوانید فراوان از آدمهایی که کار فرهنگی میکنند، پزشک، روحانی و ... برنامهریزی کنید. این میشود گروه جهادی. وقتی یک سال، دو سال اینگونه در یک منطقه سرمایهگذاری کنید، آن وقت این عملگیها رنگ دیگری میگیرد. آن موقع عملگی بچههای دانشجو موقع عید یک معنای دیگری پیدا میکند. آن معنای مورد توقع را میتوان از آن استحصال کرد. یعنی می توان ادعا کرد این عملگیها برای جهاد با نفس است. اصلاً عملگی میکند برای جهاد با نفس، برای خودمان. کسی که ظرف یک سال 2-3 دوره آمده منطقه.
علاوه بر این به جهت فرهنگی ما و گروهمان را میشناسند. در ابتدا برای اهالی منطقه جای سوال است، اینکه یک عده دانشجو میآیند عملگی یعنی چه؟! همواره با یک سری سوال روبرو هستند. این سوالات برای خودمان حل شدهاست، ولی برای بقیه اینطور نیست. طبیعتاً بعد از حضور مداوم، ما را به عنوان یک خانواده خواهند پذیرفت.
اگر دو سال در منطقه این طور کار کنیم، انصافاً یک جا را احیا میکنیم و با تجربه جدیدی روبرو هستیم. باید فکر نو بکنید، فکر فردا را بکنید نه امروز را، امروز که گذشت و تمام شد. مطمئن باشید حرکتهای عملگی این چنینی در نقطهای به بنبست میرسد، از بین میرود و غیرقابل توجیه مینماید. شما فکر آنجا را بکنید که این حرکتها ماندگار بماند. بیایید در پیشانی حرکت جهادی و با شیوههای نو کار را جلو ببرید. با خدا معامله کنید. حتی آدم ممکن است وقت بگذارد؛ وقت زیادی هم بگذارد. چون یک وقتی میگویند «حاضری 15 روز وقت بگذاری؟ با این طرف و آن طرفش یک ماه؟» میگوید آره! ولی حاضری کلاً کارت را بکنی این؟! میگوید نه! ما توقع نداریم همه کارشان را بکنند این. ولی یک عدهای باید پیدا شوند و خدا این عده را خودش میسازد. شما نه نگران پولش باشید و نه چیز دیگرش. اینها بیفتند در پیشانی کار و یک جا را احیا کنند و بعد حرکتهای دیگر از آن الگو میگیرند.
ما وقتی میخواهیم در دانشگاه حرکتهای جهادی را توجیه کنیم از همان ابتدا با انبوهی از سؤالات مختلف روبرو میشویم. برای پاسخ یک دسته باید بیایند در منطقه و با آن مواجه شوند. ولی برخی از آنها سوالات به حقی هستند. آن موقع شما با این فرهنگی که به وجود آوردهاید میتوانید یک گزارش درست تهیه کنید. نشان دهید این نقطهی صفری که ما شروع کردیم، دو سال کار کردیم و الآن اینجاییم.
شما میتوانید در بحثهای مربوط به روستاها و مشکلاتشان تئوری بدهید. ما الآن در این زمینه مشکل داریم. باید تئوری بدهیم. ما چقدر روستا رفتیم 5 خانوار، 10 خانوار. با هزینه زیاد برق میکشند، آب میکشند و دیگر امکانات. در بحث تجمیع روستاها ما میتوانیم تئوری بدهیم، با دست پر. کار فرهنگیاش را کردهایم، علمی، آموزشی، پژوهشی، عملگی و ... . آن وقت در مملکتی داریم این را ارائه میدهیم و برای کارهای روستایی تئوریپردازی میکنیم. اگر واقعاً به اینجا برسیم-که چند نفر آدم پایکار میخواهد- ما در پیشانی کار جهادی هستیم. ولی اگر کار جهادی بخواهد به همین سبک پیش برود از نیمه عمر خودش گذشته است. باید رویش جدیدی در آن رخ دهد و متحول کنیم و همیشه در کار جهادی یک انقلاب مداوم انجام دهیم.
. به عنوان حرف آخر اگر صحبتی دارید بفرمائید.
براساس تقوا پیش بروید و جهاد را در زندگی خود پیاده کنید، چه جهاد علمی، چه جهاد فرهنگی و چه جهادی دیگر.
پینوشت:
1. ... بَیْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ دَعْوَةُ الْمَظْلُومِ وَ مَدُّ الْبَصَر- الإحتجاج على أهل اللجاج/جلد1 ص268.
2. وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرا-سوره مبارکه طلاق/آیه 3.
3. اتْلُ ما أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتابِ وَ أَقِمِ الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما تَصْنَعُونَ-سوره مبارکه عنکبوت/آیه45.
4. وَ بَشِّرِ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ کُلَّما رُزِقُوا مِنْها مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقاً قالُوا هذَا الَّذی رُزِقْنا مِنْ قَبْلُ وَ أُتُوا بِهِ مُتَشابِهاً وَ لَهُمْ فیها أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ وَ هُمْ فیها خالِدُون-سوره مبارکه بقره/آیه 25.
5. قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله: ستکون بعدى هنات، فمن رأیتموه فارق الجماعة أو یرید أن یفرّق أمر أمّة محمّد کائنا من کان فاقتلوه فإنّ ید اللّه مع الجماعة، و إنّ الشّیطان مع من فارق الجماعة یرکض.-پیام پیامبر/ص224.
6. وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً وَ کُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُون-سوره مبارکه آل عمران/آیه 103.
7. (در وصف پیامبر(ص) و یارانش)... همانند زراعتى که جوانههاى خود را خارج ساخته، سپس به تقویت آن پرداخته تا محکم شده و بر پاى خود ایستاده است و بقدرى نموّ و رشد کرده که زارعان را به شگفتى وامىدارد؛ این براى آن است که کافران را به خشم آورد.
*
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ لَمَّا حَضَرَتْ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ ع الْوَفَاةُ ضَمَّنِی إِلَى صَدْرِهِ ثُمَّ قَالَ یَا بُنَیَّ أُوصِیکَ بِمَا أَوْصَانِی بِهِ أَبِی ع حِینَ حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ وَ بِمَا ذَکَرَ أَنَّ أَبَاهُ أَوْصَاهُ بِهِ فَقَالَ یَا بُنَیَّ إِیَّاکَ وَ ظُلْمَ مَنْ لَا یَجِدُ عَلَیْکَ نَاصِراً إِلَّا اللَّه.امالی/ص182