در ازدحام جمعیت مبتلای شهر
گم میشود صدای دلم لابهلای شهر
دیوارها بتونی و دیدارها یخی
سر رفته است حوصلهام در فضای شهر
اینجا کسی هوای پریدن نمیکند
از شدت بلندی دیوارهای شهر!
اینجا زمان به وقت زمین است و ناگزیر
خاکی شدهاست روحیهی ایدههای شهر
دیشب دوباره همدم حافظ شدم و او
میگفت معتبر شده گویا گدای شهر*
میگفت: »سنگ، لعل شود در مقام صبر«
آری شود! ولی تو بگو در کجای شهر؟
هر چند بد، ولی چه کنم؟ واقعیت است!
بیحاصلیست حاصل دیدارهای شهر
*حافظ: در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب / یارب مباد آنکه گدا معتبر شود
احسان محمودپور
نویسنده : مهاجر » ساعت 10:59 صبح روز شنبه 87 اردیبهشت 28