اخلاص عمل!
ظاهری دارد که چندان از آنچه در وجودش میگذرد خبر نمیدهد- بماند. چند روزی است که به اردو آمدهام و چون یار ثابت(شهرداری) به علت کارهایش به تهران برگشته بنده کاپیتان شهردارها شده ام . هر روز تعدادی از بچهها به کمکم میآیند، دیگر تنها دو روز به پایان اردو باقیمانده؛ امروز و فردا.
ظاهری دارد که چندان از آنچه درونش میگذرد خبر نمیدهد- وقتی میبینمش به یاد جهادی اول میافتم که میخواست بیاید ولی نتوانست-هر روز به صورت سنگین کار میکند اما امروز به دلیل آن که کمرش به خاطر کار سنگین روزهای گذشته درد میکند، یکی از افرادی است که به من کمک میکند. کار شهرداری کاری سبکتر از سایر کارهاست ولی طولانیتر - 5 صبح تا 10 شب - اما آنچه مرا جذب کرده، این است که ناراحت است و این ناراحتی خود را با من در میان میگذارد؛ که چرا خدا امروز به من توفیق نداده که به کار عمرانی بروم؟ این سئوالی است که از صبح چندین با از من پرسیده!میخواهم آرامش کنم؛ میگویم شهرداری هم کار مهمی است و ... . اما باز هم چندین بار این سئوال را تکرار میکند. کارهای مهم تقریاً تمام شده و سایر کارها، کارهای سبکی هستند.
ظهر شده است - می بینم مهندس (معاون عمرانی مسافرت) آمده و میگوید:
بچههای روستای گاو قضیه امروز دیرتر میآیند.
(چون بچهها به خانمی که خانه را برای آنها ساخته میشود قول دادهاند پروژه را تمام کنند.)
اگر کسی میتواند بیاید و کمی هم غذا میبریم.
کارها را ردیف میکنیم. میبینم آماده رفتن است. با شور و اشتیاق دویده و لباس پوشیده!
- من هم میآیم!
با خودم میگویم آخر تو که کمرت درد میکرد؟!
???
از ماهیتابه کثیف تا ماهیتابه تمیز!
امروز آشپز رفته کرمانشاه و کار آشپزی به عهده ماست.
غذا را آماده میکنیم ولی ماهیتابه به طرز فجیعی ته میگیرد. بعد از شام قرار است که بازی فینال مسابقات والیبال نشسته برگزار شود. بین تیم بچههای ... و گاو جیگر. به همین دلیل با بچههای شهرداری تصمیم میگیریم ظرفها را بعد از بازی بشوریم.
بازی تمام میشود. به سمت آشپزخانه میرویم تا سریع ظرفها را بشوریم. فکر میکنم اولین کسی هستم که برمیگردم. ولی وقتی به آشپزخانه میآیم میبینم ظرفها شسته شده و کارماهیتابه هم تمام شده. کار یکی از بچههاست. نکته جالب آن است که ماهیتابه مدرسه شبانهروزی(محل اسکان) یک سری لکههایی داشت که ما به وجود آنها عادت کرده بودیم؛ چون هر چه میشستیم پاک نمیشد. اما این دوست ما فکر کردهبود که این آثار همان سوختن است و پس از کلی تلاش همه آنها را محو کردهبود. وقتی دوباره ماهیتابه را دیدم باورم نمیشد که همان ماهیتابه قبلی است؛ چون حداقل چند میلیمتر نازکتر شده بود!