سفارش تبلیغ
صبا ویژن


تعریف جهای به روایت دیگر... -


درباره مهاجر
تعریف جهای به روایت دیگر... -
مدیر وبلاگ : مهاجر[197]
نویسندگان وبلاگ :
مسئول مسافرت[71]
معاون فرهنگی[2]
معاون علمی[2]
معاون اداری-مالی[2]
وحید نصیری کیا[13]
احسان آقارضایی[-2]
سعید توکلی[2]
محمد علی بیگی[0]
میهمان[6]

آی دی نویسنده
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
اطلاع رسانی
جهادی 87
جهادی 88
درباره جهادی
فعالیت‏ها در جهادی
خاطرات جهادی
فقر و محرومیت
مطالب طنز
فرکانس محرمانه
وقایع
شورای هماهنگی
مؤمن جهادی
خواهران جهادی
بسیج سازندگی
فرهنگی داخلی


.::رفیق قافله::.
شورای هماهنگی گروه های جهادی
تأملاتی در باب جهادی
بنیاد فرهنگی والی
مؤسسه جهادی
بسیج سازندگی
یاوران جهادگر
جواد الائمه
مهرباران
رضوان
رازدل
آفتاب طلایی(نیک شهر)

.::همرهان::.
آنتن [35]
کتاب های سید مرتضی [177]
فلسفه و حکمت [149]
باشگاه اندیشه [137]
صالحین شیعه [62]
ماهنامه حیات [146]
ماهنامه حضور [295]
ماهنامه راه [134]
سبکبالان [102]
مجاهد [390]
ساجد [133]
نائب [355]
[آرشیو(12)]

شماره دوم نشریه هجر.آبان 88.نسخهpdf آوای مهاجر


اشتراک فصلنامه مهاجر
 
لوگوی وبلاگ
تعریف جهای به روایت دیگر... -

کلیه حقوق این وب‏گاه متعلق به گروه جهادی مهاجر است
Mohajer.basij@gmail.com
 RSS 

ببین بابا جان تو فکر می کنی جهادی "هدف"است یا "وسیله" به خودت مربوطه ولی چیزی که مهمه اینه که تو دیگه اومدی جهادی.

می دونی یعنی چی؟ یعنی دیگه از کولر گازی خونتون خبری نیست. از تلوزیون و فیلم‏هاش خبری نیست. از استخر محله خبری نیست. اینجا نه خواب داری نه خوراک.

می تونستی خونتون تا لنگ ظهر بخوابی بعد پاشی و اب پرتقالتو بخوری و صفا سیتی بندر عباس. ولی وقتی ساعت 3 صبح بلند شدی رفتی عملگی (اخه عملگی هم بلد نیستی که بچه جون) بعدش با فرقون این ور و اونور شدی ... بیل خورد تو کمرت و اجر افتاد رو سرت و کلتو کردن تو سیمان و گذاشتنت لای بتون ارمه  تازه می فهمی اینجا کجاست. اینجا آخرشه..................؟

نه عزیزم این اول اولش. وقتی چهرهای افتاب سوخته‏ی مردم روستا رو دیدی وقتی فهمیدی که این شرایط که برای تو موقتی برای اونها دائمیه. می‏فهمی که چیکار باید بکنی‏. کافیه به عاقبت هر یه دونه اجری که می چینی فکر کنی. قطره قطره جمع گردد وانگهی دیوار شود. بعدش دیوارها جمع گردد ناگهان خانه شود. بعدش یک خانواده می ره توش. اوووووه....دیدی خواستن توانستن است.

بعدها که بزرگتر شدی و رفتی منزل(زن)گرفتی و یه بچه‏ی کور وکچل خدا بهت داد می زاریش رو پاتو براش تعریف می‏کنی. اون هم کلی شنگول می شه که باباش مرته مرته ...

اره جون خودت. کی به تو زن می‏ده که حالا بچه دار بشی.

به قول علمای اهل جهادی سعی کن تو این چند روز تا می تونی متحول بشی اینقدر متحول شو که  بپوکی رو دیوار. اینقدر متحول شو تا وقتی رفتی خونتون نشناسنت.

چه جوری؟

ببین کافیه هر کاری که قبلاً نمی‏کردی الآن بکنی و هرکاری که قبلاً می‏کردی الآن نکنی. مثلا نماز شب نمی خوندی حالا بوخون(می‏خوندی حالا نخون)؛ با وضو نبودی خوب حالا باش (بودی حالا نباش)؛ اگه روزی ده وعده غذا می خوردی حالا نخور(اگر نمی خوردی بخور)اگه روزی ...

نکته دیگر در مورد جهادی اینه که بابای آدم رو در میاره ولی بعدش دوباره خودش بابای ادم رو درست و حسابی نهادینه می‏کنه. بنابراین اگر در طول جهادی بابا تون رو گم کردید نگران نباشد خودش بر می‏گرده.

مطلب دیگر در جهادی مقوله‏ی دوست یابیست، که در جهادی وارد شده است که همه باید همدیگر را دوست داشته باشند. همه باید صبح وقتی بلند شدند با دهن ناشتا با یکدیگر سلام و رو بوسی کنند تا الفت مابینشان حاصل گردد. غذایشان را با هم نصف کنند یعنی مثلاً من و شما غذایمان را نصف می‏کنیم من نصف غذای خود را دارم و نصف از خود به شما می‏دهم و نصف از شما می‏ستانم. به همین سادگی. قضا همان است لکن انس و الفت  حاصل شد.

مسعود بهرامی زاده



نویسنده : مهاجر » ساعت 7:45 عصر روز سه شنبه 86 مرداد 30