اول. نمی دانم چرا جهادیها کمتر میل به نوشتن دارند. قاعدتاً وقتی چنین امری عظیم با چنین گستردگی حداقل در چند سال اخیر-به گواهی گزارشات بسیج سازندگی-در حال وقوع است باید در فضای مجازی یا غیر آن در حد معمول و معقول با نوشتههایی برخورد کنیم. ضربهاش را هم جهادیها خورده اند هم جهادی. وقتی گزراشگری مثل اعتکاف یا یک اردوی تابستانی با جهادی برخورد می کند و یک متن کاریکاتوری از جهادی می نویسد.
چرا جهادی رفتهها کمتر نمی نویسند و وقتی هم از آنها درخواست می شود در این باره چیزی بنویسند چندان رغبتی ندارد؟! به ذهن پاسخهایی متبادر می شود:
1. جهادی چیزی برای نوشتن ندارد و یا آنچه از جهادی برای ما می ماند نوشتنی نیست.
2. جهادی ها بیشتر «اهل دل»اند تا اهل قلم. چیزی نمی نویسند از این رو که خوش ندارند آنچه از جهادی دریافت کردهاند هویدا و همگانی شود.
3. جهادی را اغلب دانشجویان مهندسی برپامیکنند و بیشتر هم در آن شرکت می کنند. دید و نگاه دانشجویان مهندسی پراتیگ است و اهل فلسفهبافی و تفلسف نیستند. یک کلام؛ اهل عمل و عملگی است. دوست دارد چیزی که می سازد با دستش لمس کند، شاید خیلی در این فضاها سیر نمی کند.
شاید همه اینها باشد و شاید هم نباشد. بررسی اینکه چرا انعکاس جهادی از سوی جهادگران به مقدار معقول نیست فرصتی دیگر میطلبد. لیکن راه حلی سهلالوصولی که ذهن می رسد اینکه اهل قلم و فرهنگ را و آنانی که قلمشان به نوعی دچار «هرزگی» است به جهادی ترغیب کنیم تا بالاخره منحصرا و مختصرا در متنهایشان اشاراتی درباره جهادی بیابیم. این اولین و ساده ترین راه حل است.
دیم. دوستی داریم که با دوستان دانشکده فنی تهران جهادی رفته است-که با هم نیمچه رفاقتی دارند- و اهل فکر و اندیشه و نوشتن هم هست. چیزی نوشته است درباره جهادی. «درسنامه جهادی»؛ به قول خودش «معمولا به چیزی میگویند درسنامه که از رویش درس میدهند، اما این درسنامه، متن درس گرفتن است، متن، تاملیست دربارهی اردوی جهادی». فعلاً بروید در وبگاهش بخوانید. شاید چند وقتی دیگر اینجا هم بگذارمش.
+در س نامه جهادی/قسمت اول/به کجا/محمد علی بیگی
از آنجا که دانشجوی همین دانشگاه خودمان است و بنده هم نیمچه رفاقتی با او دارم از او دعوت کردم که در اینجا هم بنویسد و یا حداقل نوشتههایش را اینجا هم بگذارد. هنوز که پاسخی نداده است.
یک مطلب دیگر هم این روزها منتشر کرده است درباره آنچه ما به آن می گوئیم فرهنگی خارجی.
+دکترین "آخی بیچاره" برای انتقال جهادی فرهنگ/به کجا/محمد علی بیگی
سیم. اوایل تابستان بود پورقربان زنگ زد و گفت که قرار است نشریه از طرف شورای هماهنگی دربیاورند. و خلاصه اینکه شما پیگیر کارش باش. ما هم قبول کردیم. تا الآن هم بطور فیزیکی کاری انجام نشده است. حالا اگر کسی مطلبی، ایده ای و یا کمکی می تواند بکند دریغ نکند. بالاخره نشریه از جهادی و برای جهادی است. نه از طرف سازمانی است نه از طرف کسی. آخر کلام بسم الله.
چهارم. قدیمتر ها که حقیر مسئول مسافرت بود سعی می کرد دیگران را به انتقاد نسبت به مسافرت جهادی برانگیزد. در جلسه پایانی مسافرت نظرات خوبی گفته شد. چه خوب است دوستان هم-چه امسالی ها و چه آنهایی که در جهادی شرکت کردهاند و یا حتی نکردهاند-چنین کنند و نظراتشان را برای گروه بفرستند، شاید که مؤثر باشد. سال گذشته هم بنده سه قسمتی درباره فعالیتها نوشتم. اینکه (1)چه کردیم و (2)اگر چگونه بود بهتر بود و (3)چه کنیم. برای خودش آسیبشناسی بود به نوعی. بد نیست-و چه بسا بسیار پسندیده است- که مسئول مسافرت و معاونینش چنین کنند. هم تابستان است و هم خیلی از واقعه نگذشته است. فرصت را از دست ندهید. بنده هم مطلبی آماده کرده ام که به زودی می گذارم. ان شاء الله.