[یادداشت های 23 روزه]
هجدهم هجرت
1. صبح دو قسمت شدیم! من رفتم دنبال نامه بنیاد شهید که برای دهلران پاراف شد و فرهنگی و ارشاد برای کتاب!
علی هم پیگیر حواله سیمان از استانداری! ساعت 9 هم رفتیم کمیته با آقای ایراندوست معاون مسکن کمیته استان صحبت کردیم! بعد از اون هم علی رفت سرابله برای گرفتن سیمان! منم با 3 تا از بچه های علم و صنعت رفتیم زرین آباد!
2. ساعت 16 رسیدیم زرین آباد. بعد از ظهر رفتیم بازدید از محل اسکان خواهران، دیوار مدرسه بیش از اندازه کوتاه بود! باید مدرسه عوض بشه! یه مدرسه دیگه هم دیدیم اونهم مشکل جا داشت. بعد هم رفتیم بردی برای محل اسکان برادران، یه دوطبقه بود مشکل زیاد داشت، رفتیم یه مدرسه دیگه، خدا رو شکر مشکلی نداشت! آشپز خونه هم همون جا جور شد! فقط باید وسایل رو از یه جا بیاریم!
3. رفتیم مسجد روستا 8، 9 تا جوون داشتند دعا توسل می خوندن! بنده به شخصه کف کردم! مسجدی که 7، 8 ماهه روحانی نداره!
4. پروژه ها هم داره درست می شه!
التماس دعا
وحید نصیری کیا(مسئول مسافرت)
ایلام
نویسنده : مسئول مسافرت » ساعت 9:18 عصر روز جمعه 87 تیر 21