سفارش تبلیغ
صبا ویژن


مستندسازی -


درباره مهاجر
مستندسازی -
مدیر وبلاگ : مهاجر[197]
نویسندگان وبلاگ :
مسئول مسافرت[71]
معاون فرهنگی[2]
معاون علمی[2]
معاون اداری-مالی[2]
وحید نصیری کیا[13]
احسان آقارضایی[-2]
سعید توکلی[2]
محمد علی بیگی[0]
میهمان[6]

آی دی نویسنده
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
اطلاع رسانی
جهادی 87
جهادی 88
درباره جهادی
فعالیت‏ها در جهادی
خاطرات جهادی
فقر و محرومیت
مطالب طنز
فرکانس محرمانه
وقایع
شورای هماهنگی
مؤمن جهادی
خواهران جهادی
بسیج سازندگی
فرهنگی داخلی


.::رفیق قافله::.
شورای هماهنگی گروه های جهادی
تأملاتی در باب جهادی
بنیاد فرهنگی والی
مؤسسه جهادی
بسیج سازندگی
یاوران جهادگر
جواد الائمه
مهرباران
رضوان
رازدل
آفتاب طلایی(نیک شهر)

.::همرهان::.
آنتن [35]
کتاب های سید مرتضی [177]
فلسفه و حکمت [149]
باشگاه اندیشه [137]
صالحین شیعه [62]
ماهنامه حیات [146]
ماهنامه حضور [295]
ماهنامه راه [134]
سبکبالان [102]
مجاهد [390]
ساجد [133]
نائب [355]
[آرشیو(12)]

شماره دوم نشریه هجر.آبان 88.نسخهpdf آوای مهاجر


اشتراک فصلنامه مهاجر
 
لوگوی وبلاگ
مستندسازی -

کلیه حقوق این وب‏گاه متعلق به گروه جهادی مهاجر است
Mohajer.basij@gmail.com
 RSS 

اشاره: شاید برای بسیاری از کسانی که با سفرهای جهادی آشنایی داشته باشند حضور خواهران و فعالیت آنها در این مناطق جای سئوال باشد. متن زیر خلاصه ای از گزارش فعالیت های خواهران در مسافرت جهادی ایلام 87 است. شاید بسیاری از پاسخ ها در این گمتن آمده باشد.
چند سالی است که حرکت های جهادی در سطح جامعه ی دانشگاهی کشور پا گرفته است، که نشات گرفته از تفکر جهادی و فرهنگ جهاد است که اهمیت آنها در باورها و اعتقادات دینی مان مشخص شده است.

در این میان ما نه تنها جهاد در راه خدا و دین خدا را از گرده ی خود ساقط نمی دانیم که با توجه به اهمیت این حکم الهی و دعوت به آن در جای جای کلام خدا و با الگو برداری از بهترین زنان دنیا چه در صدر اسلام و چه در دوران انقلاب شکوهمند اسلامی، خود را موظف و مکلف به انجام این فریضه ی الهی با تمام امکانات می دانیم.
درست است که بر اساس فلسفه ی آفرینشمان نه تفنگ به دوش می گیریم و نه سلاح به دست، درست است که نه به درد بیل زدن می خوریم و نه آجر بالا انداختن، اما جهاد ما فراخور توانایی های ماست. با اندیشه‏ای متعالی، با قلبی مالامال از دغدغه های مسئولیت آور و با اراده ای نشات گرفته از حس تکلیف، به امر آموزش و پرورش ـ که همان کار والای انبیاست ـ می پردازیم .
کیست که نداند ماهیت اصلی این گونه حرکت ها فرهنگی است. و رسیدگی به حال محرومان و مستضعفان نیز در حقیقت تحقق اهداف و آرمان های انقلاب اسلامی است (که ماهیت فرهنگی دارد).
با تشکیل گروه جهادی در سال 84 در دانشگاه سمنان و برگزاری اولین سفر جهادی در نوروز 85 توسط برادران بسیج دانشجویی، ضرورت تشکیل چنین گروهی در واحد خواهران و همچنین ضرورت حضور آنها در سفرهای جهادی بیش از پیش احساس می شد.
فعالیت ها به سه بخش عمده ی پیش از اردو، حین اردو  و پس از اردو تقسیم شد و قرار شد برای هر بخش برنامه ای پیش بینی کنیم.

پیش از اردو
1. جلسات آشنایی با منطقه
2. ثبت نام خواهران برای حضور در اردو و انتخاب افراد موثر
3. برنامه ریزی های فرهنگی برای فعالیت در منطقه
4. برگزاری جلسه ی توجیهی برای خواهران شرکت کننده در اردو
5. جذب و ساماندهی کمک های نقدی و غیرنقدی

حین اردو
روز 25 تیر ماه گروه عازم منطقه شد.چهار روستای شناسایی شده برای حضور گروه 15 نفره خواهران تعیین شدند:  بردی، هفتکده، زرآب، گوراب. دو روستا در نوبت صبح و دو روستا در نوبت بعدازظهر در نظر گرفته شد. (بردی و هفتکده صبح ، گوراب و زرآب بعداز ظهر.) طبق این برنامه گروه 15 نفره ی ما به دو زیر گروه تقسیم شد: دو گروه هفت نفره به علاوه ی طلبه ی گروه که بین این دو گروه در گردش بود. فعالیت های صورت گرفته و نتایج به دست آمده در مدت زمان برگزاری اردو شامل بخش های مختلفی است که در ادامه آورده شده است:
الف. مردم روستا، ویژگی آنها و بیان مشکلات
 ـ شغل اصلی مردم منطقه دامداری و کشاورزی است که به علت خشکسالی یکسال اخیر اوضاع اقتصادی منطقه در وضعیت مطلوبی قرار ندارد. به طوریکه برخی از اهالی مجبور به فروش دام های خود ـ که وسیله ی امرار معاش آنها محسوب می شود ـ شده اند. ین مساله باعث افزایش فقر و مشکلات مادی و همچنین بیکاری قابل توجه مردم روستاها شده است.
ـ دید مردان روستا نسبت به تحصیل و فعالیت های هنری زنان و دختران روستا دید روشنی است و مانعی در این زمینه وجود ندارد( غیر از کمبود امکانات روستا).
ـ دختران روستا تا پایان دوران دبیرستان یا واقعا شادند و یا به ظاهر شاد. اما پس از ناکامی در کنکور افسرده و ناامید می شوند. خیلی از آنها نداشتن امکانات را بهانه ی قبول نشدن خود می دانند. این روحیه ی تنبلی و ناامیدی متاسفانه به شکل های مختلف در مردم منطقه وجود دارد و جالب اینکه در بحث هایی که با آنها می کنی توجیهاتی می آورند که گاه خنده ات می گیرد. لبته این وضعیت نه فقط در بانوان که به طور چشمگیرتر و بیشتری در مردان وجود دارد . وقتی از خانم های روستا در مورد شغل شوهرانشان می پرسیم با خنده و تمسخر می گویند که بیکارند. و خشکسالی امسال هم این مساله را برای مردمی که شغل اصلی شان کشاورزی و دامداری است، دامن زده است.
ـ عدم علاقه به ماندن در روستا به خصوص در میان نسل جوان به علت نداشتن دید صحیح نسبت به زندگی روستایی و مغلوب شدن در برابر ظواهر مادی شهر . به طوری که اغلب دختران جوان روستا اولین معیار و ملاک ازدواجشان را امکانات مادی و نماندن در روستا می دانند.
ـ  سطح مطالعه در بین مردم روستا به علت عدم دسترسی به کتاب و کتابخانه پایین است.
ـ در روستای بردی که روستای بزرگتری است و چند ماه از سال مبلغ برای آنها فرستاده می شود از نظر مسائل اعتقادی در سطح بالاتری نسبت به مردم سایر روستاها هستند. در نتیجه رغبت زیادی به کلاسهای هنری از خود نشان نمی دادند. هر چند کمبودهایی در اطلاعات اعتقادی آنها به شدت احساس می شد.
در روستاهای زرآب و گوراب و هفتکده به علت عدم دسترسی به مبلغ به طور مستمر، علاقه به فراگیری احکام و مسائل اخلاقی زیاد بود و مشکلات ناشی از نبود روحانی در بین آنها زیاد. مقید بودن آنها به مسائل دینی(حداقل در سطح دانسته های خودشان) کم بود. بنابراین بحث های احکام و اخلاق در این روستاها مخاطبین زیادی داشت. مشکل حجاب در بین مردم مشکل فرهنگ غلطی است که در بین قدیمی ترهای روستا وجود دارد و با انتخاب دختران روستا مبنی بر استفاده از چادر در محیط روستا شدیدا مخالفت می کنند(!).
ـ آشنایی با آداب و رسوم مردم در روستاهای منظور ، نشان داد که در برخی از مراسم ها، حتی مراسم های مذهبی خود، دچار خرافه هایی هستند. البته این خرافه ها به شکل زیاد و جدی رواج نداشت. اما برای از بین بردن همین مقدار هم باید تلاش شود.

مشکلات اساسی و مهمی که توسط زنان روستایی بیشتر بر آن تکیه می شد شامل موارد زیر بود:
ـ نبود درمانگاه و حضور پزشک در روستا مخصوصا در روستای نسبتا پر جمعیتی مثل بردی.
ـ  عدم وجود نانوایی در روستاها که زنان روستایی از این بابت گله مندند. پخت روزمره ی نان در تنورهای داغ مشکلات زیادی را برای آنها به همراه دارد.
ـ عدم وجود حمام در بسیاری از خانه ها.
ـ نبود آب کافی به علت خشکسالی.
ـ تمایل زیاد مردم روستای بردی به داشتن سالن ورزشی. به طوری که این خواسته و تمایل در آنها بسیار شدیدتر از ساخت درمانگاه با همه  ضرورت های آن بود!
ـ تمایل به برقراری کارگاه قالیبافی در میان دختران روستای گوراب.
ـ نبود راه مناسب برای رفت و آمد به روستای زرآب.
و هزاران دردی که علاج بسیاری از آنها در میان خودشان است.

ب. دانشجویان شرکت کننده در اردو و تاثیرات حضور در روستا
شبِ اولین روزِ حضور در روستا، با بچه ها نشستیم تا کیفیت اولین حضورمان را در میان مردم بسنجیم . بیشترین حرفی که زده می شد اعتراض بچه ها بود که اصلا اینگونه روستاها را محروم نمی دانستند و تنبلی مفرط این مردم آنها را دلزده کرده بود. شاید دیدی که نسبت به مناطق محروم داشتند خیلی بدتر از چیزی بود که می دیدند. بماند که چقدر همان شب بحث های مختلف شد و در آخر قانع شدنمان را به دست گذشت زمان سپردیم .
روزهای آخر حضورمان در روستا بود. دیگر خیلی ها به ما اعتماد داشتند و حرف ها و دردهایشان را در گوشه و کنار به گوش بچه ها می رساندند. در جمع بندی همین حرفها بود که لایه ی پنهان دردهای این مردم برایمان آشکار شد.بماند که چقدر برایمان زجر آور بود فهمیدن چیزهایی که دیر فهمیدیم.
هر شب در پایان یک روز فعالیت بچه ها، گزارش کارهای مکتوب آنها جمع آوری می شد.
شاید بتوان مهم ترین تاثیرات این اردو بر شرکت کنندگانش را تغییر زاویه ی دید بچه ها نسبت به محرومیت دانست. دستاوردی که هیچ کس برای تلقین آن به دانشجویان تلاش نکرد، بلکه گذشت زمان و حضور بیشتر در روستا آن را برایمان به ارمغان آورد.
در یکی از گزارش ها آمده بود: « هیچ وقت در این چند سال زندگیم چنین احساس مهم و صدالبته عزیز بودن نکردم که در اینجا چنین احساسی به من دست داد.»
« اینجا بود که فهمیدم شاید ذره ای از آن وظیفه ی انسانی که سالیان سال به آن بی توجه بودم را  انجام دادم .»

 - تاثیر پذیری مردم روستا از حضور گروه:
روز اول حضورمان در روستا بسیار جالب بود. دخترانی که در مدرسه جمع شده بودند عملا به ما می خندیدند و مسخره مان می کردند(این وضعیت حتی در کودکان روستا نسبت به مربیانشان وجود داشت البته فقط در گوراب). کودکانی که روز اول با ترفند به کلاس آمدند و به زحمت تعداد آنها به 7 نفر می رسید، در روزهای بعد به بیش از 30 نفر مشتاق ارتقا پیدا کرد. این مردم عمیقا طالب محبتی بدون ریا و ظاهر سازی هستند و البته در جواب این محبت، سراپایت را لبریز از مهر و عطوفت خود می کنند .
مردم روستا (گوراب و بردی) از فعالیت های برادران جهادگر در روستا تعریف می کردند و اینکه از وقتی دانشجویان آمده اند جو روستا کاملا تغییر کرده است و روحیه ی تلاش و نشاط آنها به روستا هم رنگ نشاط و امید داده است .
حضور ما با پوشش ساده و چادر، به آنها ثابت کرد که همیشه شنیده ها قابل قبول نیستند.
دختران روستایی (زرآب) بیان می کردند که به علت نداشتن معلم خانم و یا حضور یک طلبه ی خانم در روستا از صحبت و درد دل با اعضای گروه بسیار خوشحال و راضی هستند.
بانوان مهربانی که با هدایای هر روزشان (نان و گوجه و...) ما را غرق در محبت خود می کردند. کسانی که حتی اگر روزی یک نفر از بچه های گروه به دلایلی جایش با کسی عوض می شد و نمی آمد، به شدت پیگیر احوالش می شدند.
ادامه دارد...


نویسنده : مهاجر » ساعت 4:0 صبح روز سه شنبه 87 دی 17