سفارش تبلیغ
صبا ویژن


جهادی 88 -


درباره مهاجر
جهادی 88 -
مدیر وبلاگ : مهاجر[197]
نویسندگان وبلاگ :
مسئول مسافرت[71]
معاون فرهنگی[2]
معاون علمی[2]
معاون اداری-مالی[2]
وحید نصیری کیا[13]
احسان آقارضایی[-2]
سعید توکلی[2]
محمد علی بیگی[0]
میهمان[6]

آی دی نویسنده
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
اطلاع رسانی
جهادی 87
جهادی 88
درباره جهادی
فعالیت‏ها در جهادی
خاطرات جهادی
فقر و محرومیت
مطالب طنز
فرکانس محرمانه
وقایع
شورای هماهنگی
مؤمن جهادی
خواهران جهادی
بسیج سازندگی
فرهنگی داخلی


.::رفیق قافله::.
شورای هماهنگی گروه های جهادی
تأملاتی در باب جهادی
بنیاد فرهنگی والی
مؤسسه جهادی
بسیج سازندگی
یاوران جهادگر
جواد الائمه
مهرباران
رضوان
رازدل
آفتاب طلایی(نیک شهر)

.::همرهان::.
آنتن [35]
کتاب های سید مرتضی [177]
فلسفه و حکمت [149]
باشگاه اندیشه [137]
صالحین شیعه [62]
ماهنامه حیات [146]
ماهنامه حضور [295]
ماهنامه راه [134]
سبکبالان [102]
مجاهد [390]
ساجد [133]
نائب [355]
[آرشیو(12)]

شماره دوم نشریه هجر.آبان 88.نسخهpdf آوای مهاجر


اشتراک فصلنامه مهاجر
 
لوگوی وبلاگ
جهادی 88 -

کلیه حقوق این وب‏گاه متعلق به گروه جهادی مهاجر است
Mohajer.basij@gmail.com
 RSS 

یا امام رئوف

به مناسبت میلاد حضرت ثامن الحجج(ع)
روزی که از سر بیشه به سمت مشهد باز می گشتیم، بچه ها گفتند: جهادی هم تموم شد! دیگه داریم برمی‏گردیم. گفتم: کی گفته جهادی تموم شده؟ جهادی تموم شدنی نیست. وقتی چیزی برات عشقت بشه هیچ وقت به پایان نمی‏رسه. مگه یه عاشق می‏تونه از عشق بگذره؟! استاد می‏گفت: الجنون فنون، وقتی از همه‏ی تعلقات کنده می‏شی اما خود جهادی برات می‏شه تعلق، تازه می‏فهمی عاقل بودن برات محاله و باید در راه حق آن چنانی که شایسته‏ی درگاه اوست گام برداری.
فردای آن روز راهی حرم امام رضا (ع) شدم. حال مساعدی نداشتم و هم چون موجود سرگشته‏ای بودم که بدون آنکه بداند چرا از این صحن به آن صحن می‏رفتم. حس می‏کردم جسمم توان حرکت ندارد و پاهایم تنها بر روی زمین کشیده می‏شدند. داخل حرم رفتم اما احساسی نمی‏گذاشت داخل دوام بیاورم. با وجود نداشتن رمق، دلم می‏خواست پرواز کنم. گویا دلم تاب ماندن در سینه را نداشت و می‏خواست از جای کنده شود. نزدیک ظهر بود و آفتاب بر تمامی صحن سایه افکنده بود. مقابل ایوان طلایی رو به بارگاه آقا پاهایم از رفتن باز ایستادند و همان جا بر روی فرشی نشستم. چشمانم به سه کبوتر خاکستری که روی ایوان نشسته بودند، خیره مانده بود و تمام اعضاء و جوارحم در عالمی دیگر سیر می‏کرد. متوجه نشدم چه اتفاقی افتاد. صدای خانمی که سمت راستم نشسته بود را برای لحظه‏ای حس کردم. تنها از من پرسید از کجا آمده‏اید؟ گفتم: ما دانشجوییم و از سمنان اومدیم. و دوباره در همان دنیایی که سیر می‏کردم، بازگشتم. اما این بار به جای چشمانم این گوش‏هایم بودند که قدرت درک محیط پیرامونم را داشتند. زمزمه‏ای از کنارم که آقا را می‏خواند به گوش می‏رسید. و نجوا می‏نمود: یا امام رضا(ع)!
در آن صدا لحنی بود که حکایت از دردی پنهان داشت. گویا در آن لحظات زبانم بند آمده بود و قادر بر تکلم نبود، دستانم لمس شده بودند و توان بروز جنبشی نداشتند. گویا در آن لحظات سراپا گوش بودم. من آمده بودم تا از زخم‏هایی که بر دل داشتم با آقا بگویم، در آنجا نشستم تا نزدیک آقا باشم، اما خدایا! مرا به کجا کشاندی؟ از چه و کجا باید می‏گفتم که بر تمام دردهایم خط نسیان کشیده شد. زمانی که به خود آمدم شبنم اشک بر گونه‏هایم نشسته بود، چشمانم رو به بارگاه آقا بود و در دل با تمام وجود فریاد می‏زدم: خدایا! چه می‏کنی با من؟

یا امام رضا(ع) چه بخواهم از شما که تمام دردهای من در مقابل این همه دردمندی که در درگاهت حضور دارند، رنگ بی‏دردی یافت. آقا نگاهم کن! ببین چقدر حقیرم، چه قدر دستانم خالی است! تنها شنیدم. این دستانی که توان برداشتن باری از دوش دیگران را ندارد، لایق این درگاه است؟ پاهایی که نمی‏توانند گامی برای همراهی بردارند، کجا و قدم نهادن بر این خاک شریف کجا؟ وجودی که قادر به بخشیدن لحظه ای شادی و آرام به دلی نیست، بهای وجودش چیست؟
آن خانم لحظاتی که کنارم نشسته بود از دردهایش به امام رضا (ع) می‏گفت. هفت سال بود همسرش فوت کرده بود، پنج دختر داشت که بزرگ‏ترین آنان هفده ساله بود. می‏گفت: هر زمان که بوی گوشت از خانه ی همسایگان به خانه ی ما می‏آید، شرمنده‏ی کودکانم می‏شوم که نمی‏توانم برایشان غذایی با گوشت بپزم. و هنگامی که آنان به من می‏گویند گوشت می‏خواهیم، نمی‏دانم باید چه پاسخی به آنان بدهم. کاش شوهرم زنده بود.

نمی‏دانم آن روز در کدام عالم سیر می‏کردم که آن حرف‏ها را شنیدم و هیچ کاری انجام ندادم. نپرسیدم کیست، مشکل‏شان چیست؟ آدرس خانه‏شان کجاست؟ حتی به او نگاه نکردم بلکه چهره‏اش را ببینم و یا کلامی بر زبان آورم که او را آرام سازد. نفرین بر این زبان که بی موقع باز می شود و به هنگامه‏ی لزوم بند می‏آید.

اشک می‏ریختم و با حالت تضرع می‏گفتم: آقا این بنده ی مضطر خود را دریاب!

نفهمیدم که کی و چگونه آن جا را ترک کردم، اما باز هم سرگشته و حیران از این صحن به صحن دیگر می‏رفتم تا آنکه صدای اذان در گوشم پیچید. در صحن رضوی در زیر همان آفتاب داغ روی فرشی ایستادم و نماز ظهر را خواندم. بعد از نماز عزم بازگشت نمودم و از حرم بیرون آمدم. وقتی چند قدم از حرم دور شدم، با خود گفتم: چرا من اینجا هستم؟ چرا برگشتم؟ چرا از آن خانم نپرسیدم کیست؟! آری! تازه به عالم پیرامونم باز گشته بودم. دیگر نمی‏توانستم روی پاهایم بایستم. بر لبم ذکر بود و تمام توانم را به کار بسته بودم تا بتوانم به محل اسکان باز گردم. وقتی درب خانه را گشودم دیگر نتوانستم گام بر دارم. بر روی تختی که گوشه ی سالن بود، نشستم و چشمانم را بستم. صاحب خانه که متوجه حالم شده بود، به سویم آمد و پرسید: حالتون خوب نیست؟ گفتم: نه، خوبم. گفت: الآن برایتان آب قند می آورم. گفتم: نیازی نیست، فقط یک لیوان آب لطفا به من بدهید. در لیوانم آب ریخت و همراه ظرف قند برایم آورد و گفت: بخورید، فشارتون افتاده! یک قند برداشتم و در دهان گذاشتم. تشکر کردم و در حال بلند شدن از تخت بودم که به من گفت: بنشینید برای شما شربت یا نوشابه‏ی خنک بیارم. حالتون بهتر شه. گفتم: ممنون، نیازی نیست و با مشقت پله‏ها را تا رسیدن به سوئیت خودمان طی کردم. از فرط بی‏رمقی تنها چادرم را از سر درآوردم و دراز کشیدم. تا نزدیک مغرب که بچه‏ها در حال آماده شدن برای رفتن به حرم بودند نتوانستم از جای خود برخیزم. بچه‏ها مصرانه می‏خواستند به دارالشفای حضرت رضا(ع) برویم اما دلم نمی‏خواست در چنین موقعیتی که بچه‏ها دلشان نزد آقا بود و قرار بود پس از نماز مغرب مراسم اختتامیه‏ی سفر جهادی برگزار گردد، آنان را به خاطر خود از رفتن به حرم و زیارت باز دارم. هر چقدر می‏گذشت دمای بدنم بالاتر می رفت و توانم برای برخاستن از بستر کم و کمتر می شد. حدود ساعت نه و نیم شب از فرط بد حالی و با اجبار بچه‏ها به همراه یکی از بچه‏هایی که به هوای تنها نماندن من در خانه مانده بود به بیمارستان رفتیم. درست همان ساعاتی که تمام مهاجران در حرم آقا در مراسم اختتامیه شرکت داشتند، من در بیمارستان بستری بودم. زمانی که باز گشتیم بچه ها در حال پهن نمودن سفره ی شام بودند و صحبت از برنامه‏ی اختتامیه بود. یکی از مهاجران به عنوان یادگاری برای همه ی بچه ها تسبیحی یک شکل گرفته بود و به آنان هدیه داده بود. با دیدن من تسبیح مرا برایم آورد و گفت: این برای اینکه مهاجرها همیشه به یاد هم باشند! گفتم: دل  مهاجر به قدری گنده است که تمام مهاجر ها را توی خودش جای می ده. وقتی تسبیح را به من داد، بچه‏ها گفتند: جای تو خیلی در مراسم خالی بود. گفتم: من که به شما گفتم جهادی تموم شدنی نیست، شاید به همین خاطر بوده که حضور در مراسم اختتامیه قسمتم نبوده. هنوز خیلی کار داریم، تازه اول راهیم.



نویسنده : میهمان » ساعت 8:17 عصر روز پنج شنبه 88 آبان 7


هست و باید جهادی-قسمت نخست
اشاره:
آنچه در زیر آمده است پاسخی است به درخواست نقد و نظر درباره جهادی. از دیگر دوستان و جهادگران نیز انتظار می‏رود که نظرات خود را –حتی به اجمال- به گروه جهادی ارائه دهند.
متن با اندکی ویرایش در اینجا ذکر شده است که مربوط به اصلاح نگارشی و خلاصه کردن معدودی موارد بود. انتخاب تیتر‏ها از مدیر وب‏گاه است.
 
«والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا»جهادی زیر علامت سئوال
حضرت امام خمینی (ره) فرمودند: این «فینا»ی شماست که مشکل دارد اگر آن را اصلاح کنید همه چیز درست می شود.
منظور از این بیان نه شعار است، نه نصیحت و نه درس اخلاق دادن، بلکه آن هستی است که گم شده‏ی وادی جهاد و لازمه‏ی هجرت است.
بسیارند جهادی روندگان. تعداد مسافرت های جهادی در سال قابل توجه است و چاپ گزارش این سفرها به شکل کتابچه‏های رنگارنگ که حاوی تصاویری از چهره های جهادی روندگان است، زیباست. وقتی پای صحبت گروه های جهادی رفته و کسانی که در این وادی سری در میان سران درآورده‏اند می‏نشینی، خنده‏ات می گیرد از اینکه تعداد سفرهای جهادی، تعداد شرکت کنندگان در سفرها، میزان بودجه ی در اختیار گروه و بعد کمی مساله در نظر اغلب آنان سند افتخار است. اگر هم به فعالیت های انجام شده عنایتی داشته باشند باز تنها با همان دید کمی به آن‏ها می نگرند. هیچ گروهی «فینا»ی خود را بیان نکرد، هیچ گروهی نمی‏دانست برای چه می رود جهادی. جهادی ها از فرط تحمیل چهره ی عادت جهادی‏روندگان بر آن، اصل وجودی شان زیر بار علامت سوالی گران رفته است. شاید اندک باشند کسانی که وقتی می پرسی برای چه جهادی می‏روی، دلیلی برای آمدن و رفتن داشته باشند.

زمانی می‏توان عنوان جهادگر را بر جهادی رفته‏ای حمل نمود که شور و شعور جهادی در وی توامان گردد. بر این اساس جهادی روندگان بر سه قسم منقسم می شوند:

1. عده ی بسیاری از سر جو موقت و حس کنجکاوی است که در این مسیر گام می‏نهند و پس از اتمام سفر، جهادی برایشان پایان می‏یابد. این مساله را به وضوح می توان در نگاه افرادی که چند جهادی‏ رفته‏اند مشاهده کرد. هرکه یک مرتبه این سفر را تجربه می کند مدعای تجربه و نظریه‏پردازی دارد و هاله‏ای از اوهام گرد خود می‏بافد که ما نیز جهادی رفته‏ایم و بزرگ این‏ها ما هستیم.
2.دسته ای نیز جهادی می آیند تا عرصه از وجود سرشار از برکت آنان تهی نباشد و اغیار نگویند چرا فلانی حضور ندارد. اینان مصداق حقیقی «هرگز حضور حاضر غایب شنیده ای» هستند که حضوری پرجلوه دارند اما دلشان جای دیگر است. این عده که مکره به تحمل این توفیق اجباری هستند بزرگ‏ترین آسیب جهادی هستند. چرا که همینان پس از بازگشت از سفر می شوند مسئولین نامی این امر و گوشه نشینان میدان عمل در این عرصه.
یکی از اساتید اصول فقه می فرمودند: سند روایت «الاعمال بالنیات» ضعیف است، اما به واقع این انگیزه‏ها و قصدهاست که محرک افعال آدمی است. نیات سرچشمه‏ی رفتارهای موجود مختار است. غرض بی حرمتی به اشخاص نیست لیکن نبود پشتوانه ی عمیق و متقن منجر به گم نمودن اصل امر می‏گردد. نداشتن عقیده‏ای استوار در ورای اعمال در گذر زمان منجر به مفقود نمودن هدف می‏گردد. و زمانی که جایگاه عقیده تهی گردد هر نوع نگرشی جایگزین آن می‏شود و هر شخص برایش این توهم ایجاد می شود که همان چه وی اندیشیده و به آن دست یافته همان تفکر مطلق است و هیچ بایدی فراتر از آن نیست.
3. گروه دیگر آنانی هستند که جهادی برایشان عرصه ی حضوری دیگر است تا بر تکلیف خویش جامه عمل بپوشانند. همانان که به واقع مصداق «والذین آمنوا و هاجروا و جاهدوا» هستند و گام های خود را برای ترسیم جامعه ی انتظار و پیوند آن با مدینه ی مهدوی استوار نموده‏اند.

هجرت با دست‏های خالی
متاسفانه عدم تلاش برای فراهم آوردن کوله بار سفر و دست خالی بودن افراد برای این هجرت به فعالیت ها آسیب شدید می رساند. نداشتن هدف و تعریف مناسبی از این حرکت و به عبارتی نبودن پشتوانه فکری در ورای این وادی منجر به این می شود که دوستان هنگامه عمل از خود می پرسند، زکجا و به کجا و ز چه رو آمده ام؟ آمدنم بهر چه بود؟ این مساله تلاش افراد صاحب نظر و دغدغه مند در این زمینه را می طلبد که پیش از سفر و در طول 350 روز سال گردهم نشسته و اصول و فروع لازم و ملزوم در حیطه ی حرکت های جهادی را معین سازند و سپس با ریختن این برنامه در قالبی صحیح به جهادگران عرضه دارند. همایش ها و نشست هایی که محدود به دیدن چند کلیپ و بیان سخنانی که تنها گوینده می داند چیستند، هیچ گاه اصل مساله را مبرهن نمی سازد و چه بسا در مواردی منجر به تخریب ماهیت امر می گردد. ایجاد اتاق فکر در گروه جهادی ضروری ترین نیاز است. تجربه ی واحد ما در مدت پیش از سفر نشان داد که قابلیت اجرای این ایده نیز وجود دارد و گروه می تواند با برگزاری 1 یا 2 جلسه در طول ماه و مکتوب نمودن ماحصل گفته ها و شنیده ها و ارائه ی آنچه در این گفتگوها کسب شده است در قالب های گوناگون هم چون برگزاری همایشی با پشتوانه ی فکری و تجربی استوار و یا ثبت در نشریه های مربوطه که منحصر به چند عکس و بیان نظرات شخصی نویسندگان محترم در موضوعات از شیر مرغ گرفته تا جان آدمیزاد که هم چون نشریات زرد محفلی است برای رساندن صدای خود به گوش دیگران می باشند.

از پیش‏قراولی تا جلسه توجیهی
بسیار پسندیده است همان گونه که برای آشنایی با منطقه ی سفر چندین سفر پیش قراولی برگزار می گردد، برای آشنایی شرکت کنندگان در مسافرت با عرصه ای که در آن حضور می یابند و شناخت توان مندی های افراد چند جلسه برگزار شود. تا نتیجه این نشود که دانشجویان مملکت و امید رهبر و ملت 15 روز «علاف الدوله» باشند، به اندازه ی یک کارگر اهل کشور دوست و همسایه- افغانستان- حق عملگی را ادا نکرده باشند و تمام اوقات مبارکشان صرف لودگی و در سر و کله ی هم زدن نشده باشد.

کدام سفر شناسایی؟!
متاسفانه سفرهای شناسایی از دیدگاه درستی بهره مند نیستند.
حداقل درخصوص اطلاعاتی که به دیگر گروه ها منتقل می شد این گونه می نمود. در حالی که گروه ما در حضور 2ساعته در روستاها بسیاری از آن مسائلی که باید را درک نمود. نوع تعامل افرادی که پیش قراولی می روند با افراد اهمیت بسیاری دارد. افراد توانمند با مشاهده ی اوضاع و احوال و سوال در خصوص آنچه وجود دارد می توانند در فاصله ی محدودی اطلاعات مناسبی را کسب کنند. حضور افرادی که بهر این امر ساخته شدند [...] در این سفرها به شدت نیاز می باشد.

اینها را اصلاح کنید!
وجود غرورهای کاذب، حب مسئولیت، نادیده انگاشتن سایرین و تکیه بر منیت ها از آفاتی بود که در عرصه جهاد انتظار آنها نمی‏رفت مشهود بود.
در مواجهه با گروه های جهادی به این نتیجه واصل می شویم که آنچه به عنوان عامل موفقیت در این امر تعریف می گردد نیت و مقصود از گام نهادن در این مسیر است. خلوصی که در کار وجود دارد به آن ارج میدهد. این اخلاص با تهدید های گوناگونی مواجه می شود که با تقویت تفکر جهادی باید آن را از گزند مصون داشت.
گرچه یک بار مصرف بودن افراد در این زمینه معظل است
لیکن وجود و حضور افرادی که در این حیطه بیش از ظرف درونی آنان و گنجایش شان در کار مصروف می گردند موجب ایجاد خلل و آسیب به بنای کار می گردد.

جهادی یا همان درخت آلبالو!
خدا نکند که جهادی تبدیل شود به درخت آلبالویی که هرکس در زیر سایه ی آن به دنبال دستمال گم گشته خود باشد. آن روز روز مرگ ارزش هاست.
زیر پا نهادن عادات اجتماعی در نظر عموم امری نادرست می نماید اما می آییم جهادی که یاد بگیریم از عادات درونی و تمایلات شخصی فاصله بگیریم. اگر عبادت می کنیم به دور از آسایش و امکانات آن باشد.
اگر در شرایطی غیر از آنچه روز مرگی ها برایت رقم زده است همان مدعی بودی، آن زمان است که مرد شده‏ای. که مردی به عمل باید برآید. به سخن هر کس توان این ادعا را دارد. اگر همراه خشت هایی که با دست روی هم می گذاری به ترمیم خانه ی وجودی ات پرداختی آن زمان می توانی ادعای جهادگر بودن نمایی. هرگاه سرزمین قلبت را به بیلی میهمان نمودی و از آنچه داری با تمام وجود دل بریدی لایق عنوان جهادگر هستی. اینکه ملکی بنا سازی بدون ساختن بنای وجودی خویش جز زبونی هیچ آیدت نشده است. هنگامی که از آنچه مطابق میل تو و هواخواه نفست است جدا شدی الحق جهادگری. وقتی آن گونه که باید تربیت شدی و آموختی شیوه ی زیستن را، بگو من یک جهادگر هستم. اگر هم چنان اسیر خود(ی) باشی تنها جهاد رفته ای بیش نیستی.
انشاالله که تمام جهادی رفته ها «فینا»ی خویش را بیابند.



نویسنده : مهاجر » ساعت 8:22 عصر روز پنج شنبه 88 شهریور 19


سلام
با آرزوی قبولی طاعات و عبادات
قطعاً یکی از راه‏هایی که گروه جهادی می تواند بر اساس آن فعالیت‏های خود را اصلاح، تقویت و گسترش دهد بررسی نقدها، مشکلات و سئوالاتی است که جهادگران و کسانی که به نوعی با مسافرت جهادی مرتبط بوده اند مطرح می کنند.
به همین منظور گروه جهادی از همه دوستان تقاضا دارد نظرات خود را از طریق پست الکترونیک گروه و یا وبلاگ گروه جهادی با ما درمیان بگذارید.
Mohajer.basij@gmail.com
با تشکر



نویسنده : مهاجر » ساعت 6:15 عصر روز دوشنبه 88 شهریور 9


مقدمات مورد نیاز مسافرت جهادی
1. نیت خالص
2. وصیت‏نامه
3. یاد خدا

4. جهت آمادگی روحی بیشتر پیشنهاد می شود روزه های پایانی ماه رجب را روزه بگیریم.
نیاوردنی ها!
تعلقات و هر آنچه تو را به خاک می چسباند...


لوازم مورد نیاز مسافرت جهادی
1. قرآن،‌ مفاتیح،‌ جانماز
2. چفیه (به مقدار لازم!)
3. لباس و کفش مناسب کار(آستین بلند)
4. لباس و کفش ورزشی
5. لباس مناسب به اندازه لازم
خواهشمند است از آوردن و استفاده از لباس‏ رکابی، شلوارک و ... که مناسب شأن مسافرت جهادی نیست خودداری کنید.

6. حوله و وسایل استحمام
7. لیوان، قاشق و چنگال
8. لوازم بهداشتی شخصی (مسواک،‌خمیر دندان، شانه، ناخن‌گیر و ...)

9. نخ و سوزن، سنجاق قفلی
10. ملحفه (2 عدد)
11. دمپایی
12. دفترچه بیمه و کارت شناسایی معتبر
13. کلاه آفتاب‏گیر، کرم ضد آفتاب
14. کتاب، مجله و خواندی جات

.تذکرات:
اگر به هر دلیل به صورت دائم یا موقت از داروهای خاص استفاده می‏کنید، حتماً آن‏ها را به همراه بیاورید.
.توصیه:
همچنین جهت به نتیجه رسیدن اهداف، توصیه می شود از به همراه داشتن نوت بوک، پلیر، رادیو و از این قبیل ابزار‌ها خوداری شود.

زمان و محل حرکت:
یکم مردادماه
محل قرار تهران

تهران. ساعت 15-15:30
بزرگراه بسیج. روبروی اتوبان شهید محلاتی.نیروی مقاوت بسیج (نرسیده به قصر فیروزه)
راهنما: محل قرمز(محل قرار)/سبز(محلاتی)/آبی(بسیج)
شماره تماس هماهنگی 09124715626
سمنان. ساعت  19-19:30
خوابگاه برادران دانشگاه سمنان(فرهیختگان)
شماره تماس هماهنگی 09193326156
در صورتیکه برای اعلام محل سوار شدن با شما تماس گرفته نشده در اسرع وقت با یکی از دو شماره بالا تماس بگیرید.



نویسنده : مهاجر » ساعت 11:52 صبح روز دوشنبه 88 تیر 29


وضعیت مالی پروژه های مسافرت جهادی امسال مناسب نیست. و اگر بخواهیم بهتر بگویم خیلی بد است.
این تذکر را بدهم که هزینه پروژه هایی که در مسافرت انجام می شود بر عهده گروه جهادی است. یعنی هزینه مصالحی که برای ساخت پروژه ها پرداخت می شود باید گروه از کمک‏های مردمی تأمین کند.
امسال پروژه ها در سه زمینه اشتغال زایی، عام المنفعه و فرهنگی، شخصی انتخاب شده است.

اشتغال زایی
ساخت یک کارگاه قالی بافی/ سلم آباد
تکمیل کارگاه قالی بافی/ کسراب
عالم المنفعه و فرهنگی
مسجد/ چاهخو
مسجد/ بهامرز
خانه عالم/ گزدز
شخصی
منزل مسکونی مددجویی/ چاهخو
منزل مسکونی مددجویی/ سلم آباد
که در مجموع به 80م نیاز است. با توجه به استعداد نفرات گروه همه پروژه ها قابل انجام نیست و در بازه زمانی مسافرت به اتمام نمی رسد و بخشی هزینه ها را کمیته امداد(برای کارگاه قالی بافی و منزل مسکونی) تأمین می کند، تأمین حدود 15 م برای برگزاری مسافرت کافی است.
از همه کسانی که این مطلب را خوانده اند تقاضا می شود هر کمکی(هر چند از لحاظ مالی کم مقدار) در تأمین هزینه این پروژه ها می توانند انجام دهند.
کمک های خود را در اسرع وقت به حساب گروه واریز نمائید.
به دوستان و آشنایان خود اطلاع دهید.

شماره حساب کمک به مسافرت:
(10631578/64) حساب جام نزد بانک ملت شعبه حدیث-فاز 3 اکباتان به نام مؤسسه سفیر مهاجر
شماره تماس جهت کسب اطلاعات بیشتر:09124715626



نویسنده : مهاجر » ساعت 7:32 عصر روز چهارشنبه 88 تیر 24


باسلام::
- امتحانات بجه‏ها تمام شده و هر معاونت با جدیت برنامه‏ریزی برای فعالیتهاش رو دنبال میکنه!
- بنده و آقای عباسی (معاون اول) هم ان‏شاءالله فردا صبح برای انجام بعضی هماهنگی‏ها عازم منطقه هستیم.
- بلیط‏های برگشت برادران از مشهد به تهران (باقطار) هم تهیه شده.
ان‏شاءالله اگر مشهد، فرصت زیارت پیدا کردیم نایب‏الزیاره دوستان هم هستیم. یاعلی!



نویسنده : مسئول مسافرت » ساعت 3:35 صبح روز پنج شنبه 88 تیر 4


سلام::

ان‏شاءالله برنامه ریزیهای اردو به لطف خدا روند خوبی را طی می‏کند و ان‏شاءالله بلافاصله بعد از امتحانات تمام مسئولین به طور جدی پیگیر وظایفشان خواهند شد. تقویم اردو تنظیم شده و هماهنگی‏ها برای حمل و نقل و محل اسکان در حال انجام است.

سعی می کنم از این به بعد به طور مرتب دوستان را در جریان روند پیشرفت کارها قرار دهم.



نویسنده : مسئول مسافرت » ساعت 5:43 عصر روز دوشنبه 88 خرداد 25


نام :                                             نام خانوادگی:

رشته تحصیلی:                       شماره دانشجویی: 

شماره شناسنامه:                       تاریخ تولد:                     نام پدر:

خوابگاهی :            بله              خیر 

شماره تلفن     .منزل:                     .همراه:                         شماره تلفن برای مواقع ضروری :

Email:

آدرس دقیق محل سکونت:   

-    آیا محدودیت جسمی مانند حساسیت یا بیماری خاصی برای شما وجود دارد؟ در صورت امکان بیان نمایید.

-آیا تا به حال در مسافرت جهادی شرکت کرده‏اید؟        

                     تعداد دفعات: ....                  همراه با گروه:

-    در کدامیک از فعالیت های زیر تخصص دارید؟

فعالیت فرهنگی/فعالیت علمی و آموزشی/فعالیت پزشکی/فعالیت پژوهشی/تخصصی کشاورزی/فعالیت معماری

چنانچه در امور فنی مانند برق کشی ، جوشکاری ، فیلم برداری و... تخصص دارید ذکر نمایید.

 -    ارتباط با هر یک از موسسات زیر:

 سازمان ملی جوانان/بسیج سازندگی/کمیته امداد(استانها یا مراکز)/آموزش و پرورش (استانها یا مراکز)/سپاه پاسداران/موسسات علمی کنکور/انتشارات.

 در صورتی که به غیر از موارد بالا با مؤسسه، سازمان یا فرد خاصی که می تواند در برگزاری مسافرت و یا   تأمین هزینه‏ فعالیت‏ها، گروه جهادی را یاری نماید ذکر نمایید.

  هدف و انگیزه شما برای شرکت در مسافرت جهادی چیست؟

در صورتی که سئوال یا ابهامی در مورد حرکت جهادی و فعالیت های آن دارید ذکر کنید.
* شما می توانید فرم تکمیل شده را به آدرس پست الکترونیک گروه مهاجر ارسال کنید و یا در بخش نظرات همین پست وارد کنید. تأیید ثبت نام به شما اطلاع داده خواهد شد.



نویسنده : مهاجر » ساعت 8:0 صبح روز یکشنبه 88 خرداد 24


سلام::

با مشخص شدن مسئولین مسافرت امسال و آغاز به کار معاونین برای آشنایی عزیزان، اسامی معاونین و مسئولیتشان را در اینجا می آوریم.

1- معاون اول: علیرضا عباسی
2- هماهنگی: سعید رضایی
3- فرهنگی داخلی: سیامک شادکام
4- فرهنگی خارجی: هادی کاظم زاده
5- تدارکات: هادی مرادی نسب
6- آموزشی: عبدالله ترشیزی 
7- عمرانی: آبتین جوادپور
8- مستند سازی: محمدرضا خیراندیش
9- اطلاع رسانی و تبلیغات: سعید اعوانی



نویسنده : مسئول مسافرت » ساعت 11:26 صبح روز پنج شنبه 88 اردیبهشت 10


سلام علیکم:
جمالا اسامی روستاهایی که امسال قرار است به لطف خدا در آنها مشغول به فعالیت شویم را به اطلاع می رسانم:
 کسراب، سلم آباد، معروفان، گزدز، چاهخو



نویسنده : مسئول مسافرت » ساعت 11:12 عصر روز دوشنبه 88 اردیبهشت 7

   1   2      >