پلیس 110
اون شب وقتی از مسافرت جهادی بوشهر برگشتیم تهران داشتم می رفتم خونه که پلیس 110منو گرفت ! که این وقت شب این جا چه می کنی ؟ اون هم با یه ساک روی کولت تو یه منطقه مسکونی ! وقتی هم که دلیل من رو شنید بیشتر مشکوک شد . آخه کدوم آدم عاقلی از تعطیلات عیدش می زنه که بره بیل زنی ! … بماند . ساکم را که باز کرد و چفیه رو دید برگشت و گفت : آقا من ختمشم می خوای منو فریب بدی ! اومدی دزدی ! خلاصه داشت پایمان به کلانتری هم باز می شد که خدا کمکش را رساند . این خاطرات رو کجا میشه گیر آورد ؟
- از وبلاگ دیگر جهادی ها-
------------------------------------------
خداحافظی
ساعتش یادم نیست، انگار همین دیروز بود، صبح کله سحر رسیدیم؛
تهران، میدان آزادی، همه داشتن با هم خدا حافظی می کردن، خداییش اونایی که نیمه اول میان و میرن این تیکه مسافرت رو از دست میدن، خدا حافظی آخر مسافرت، به نظر من این تیکه از مسافرت خیلی با صفا تر از ایام تحویل ساله ، چون همه اون تیکه رو تا یه حدودی هر جایی که باشن درک می کنن ولی این تیکه تو این دور و زمونه فقط مال جهادیه ، همون موقعی که آدمایی که دو هفته باهاشون بیدار شدی، کار کردی، جر و بحث کردی، بازدید رفتی، غذا خوردی، غذا پخش کردی، جارو کشیدی و تو یک کلمه صفا کردی، دونه دونه باهات خداحافظی می کنند ، اشک میریزن، ساکاشون میزارن رو دوشاشون و میرن به طرف زندگی روزمره شون، همون چیزی که یکی دو هفته ازش دور بودن.
از وبلاگ تسنیم
اون شب وقتی از مسافرت جهادی بوشهر برگشتیم تهران داشتم می رفتم خونه که پلیس 110منو گرفت ! که این وقت شب این جا چه می کنی ؟ اون هم با یه ساک روی کولت تو یه منطقه مسکونی ! وقتی هم که دلیل من رو شنید بیشتر مشکوک شد . آخه کدوم آدم عاقلی از تعطیلات عیدش می زنه که بره بیل زنی ! … بماند . ساکم را که باز کرد و چفیه رو دید برگشت و گفت : آقا من ختمشم می خوای منو فریب بدی ! اومدی دزدی ! خلاصه داشت پایمان به کلانتری هم باز می شد که خدا کمکش را رساند . این خاطرات رو کجا میشه گیر آورد ؟
- از وبلاگ دیگر جهادی ها-
------------------------------------------
خداحافظی
ساعتش یادم نیست، انگار همین دیروز بود، صبح کله سحر رسیدیم؛
تهران، میدان آزادی، همه داشتن با هم خدا حافظی می کردن، خداییش اونایی که نیمه اول میان و میرن این تیکه مسافرت رو از دست میدن، خدا حافظی آخر مسافرت، به نظر من این تیکه از مسافرت خیلی با صفا تر از ایام تحویل ساله ، چون همه اون تیکه رو تا یه حدودی هر جایی که باشن درک می کنن ولی این تیکه تو این دور و زمونه فقط مال جهادیه ، همون موقعی که آدمایی که دو هفته باهاشون بیدار شدی، کار کردی، جر و بحث کردی، بازدید رفتی، غذا خوردی، غذا پخش کردی، جارو کشیدی و تو یک کلمه صفا کردی، دونه دونه باهات خداحافظی می کنند ، اشک میریزن، ساکاشون میزارن رو دوشاشون و میرن به طرف زندگی روزمره شون، همون چیزی که یکی دو هفته ازش دور بودن.
از وبلاگ تسنیم
نویسنده : مهاجر » ساعت 9:0 صبح روز شنبه 87 فروردین 10